ANGES ET ESPRITS MÉDIATEURS - revue connaissances des religions

          فرشتگان و ارواح شفاعت کننده (Anges et esprit médiateur)


سر مقاله (
Editorial)

ژان مونسولون ایمان و اعتقاد هانری کربن "خاک-قرشته- زن" (Jean Moncelon, la foi de Henry Corbin « Terre-Ange-Femme)

ژاک بونه فرشتگان در سنت پیغمبران یهودی و یهودی-مسیحی (Jacques Bonnet les anges dans la tradition)

فردریک تریستان فرشته نگهبان دروازه ها و هفت اقامتگاه (Frédérick Tristan l’ange gardien)

میشل فروماژه "و در میانه ی آتش گونه و شکلی از چهار جاندار" (Michel Fromaget les anges dans la tradition prophètique)

آندره ای پلهزو فرشتگان و انسان های جهان شمول (Andréi Plesu des Anges et de l’homme universel)

فیلیپ فور فرشتگان در دنیای ایماژینال مسیحی و قرون وسطایی

تیزیانا سوآرز-نانی فرشتگان و کاینات شناسی در قرون وسطی

استفان دوکلو هبوط فرشتگان یا تاریخ شیطان

فیلیپ فور ارادت به فرشته ی نگهبان. ترجمه و معرفی متون معنوی منتشر نشده

 

پیر لوری فرشتگان در اسلام (Pierre Lory Les anges dans l’Islam)

سهروردی مناسک مذهبی و دعای الهی (خلاصه) (Sohravardi Strophes liturrgiques et offices divins)

امیرا الزین ابنای بشر و اجنه در اسلام. مشابهت و اختلاف

رنو فابری زایش دوباره در دنیایی دیگر

پاتریک لود ابعاد رحمانانه ی پیام لویی ماسینیون

فابریس میدال  ارواح شفاعت کننده در کیش بودایی (Fabrice Midal les esprits médiateurs du boudhisme)

 

سر مقاله

Editorial

 

طی آخرین دهه ی قرن بیستم؛ چشم انداز فرهنگی زبان فرانسه گرفتار بهمنی از انتشارات شد که به فرشتگان اختصاص یافته بود. این امر به مقدار زیاد تاثیر موجی از سر مقاله بود که از آن سوی آتلانتیک می آمد و از جریان "نیو آج" سرچشمه گرفته بود؛ که جنبشی سنکرتیک (توحید مذاهب) و نو معنوی بود که گویا پاسخگوی تمنیات و خواسته های  بشریتی بود که به سوی "عصر دلو یا سقا" کذایی گام بر می داشت ؛ که همان ارض موعود عصر طلایی جدید بود.

 بین قصه های تجلی و ظهور آسمانی در آستانه ی مرگ؛ مناسک ذکر اسامی یهودی فرشتگان؛ کتب مرتبط با نو قبالای یهودی که مدعی بود به شناخت بهتر نفس و آینده یاری می رساند؛ و اعترافاتی از نوع " فرشته ی نگهبانم وجود دارد او را ملاقات کردم"؛ خواننده دیگر نمی دانست به کجا سر کشد. حتی یک سری و رشته کنفرانس با این عنوان پیشنهاد شد: "چگونه خود را با فرشته هم طراز کنیم..." ؛ یا سمینار های که به نظر می رسید به مدیر عصبی مزاج اجازه می دهد با فرشته اش به گفتگو بنشیند و نصایح و اندرزهای اندیشمندانه ی او را به کار بندد... تا "شکل و هیکل خود را " البته به نفع شرکت بهینه سازی کند. مثل همیشه؛ هر بار که معنویتی نو شکوفا می شود و پا می گیرد؛ همه چیز لباس فرشتگان بر تن می پوشد: جستجوی قدرت های جادویی و غیبی؛ نجوم به کمک ستارگان سماوی؛ نماد شناسی رنگ ها؛ طب ملایم و غیره. این موج با چنان موفقیتی مواجهه شد که طی چند ین سال فرشتگان مواد اولیه ی اد بیات؛ سینما؛ تبلیغات؛ موسسات بزرگ مد و صنعت عطر سازی  را تامین کردند؛ حتی  پوستر های تبلیغاتی و صفحات مجلات از هجوم آنان در امان نماد. اما اینک؛ از این همه چه مانده است؟ خدا را شکر چیز زیادی باقی نماده است؛ چه دیگر این واقعیت به اثبات رسیده است که هر آن چه سنکرتیک (توحید نحله ها و مذاهب) و ترکیبی است قابل دوام نیست؛ و هر سرهم بندی کردن فکری خود پایان خود را می آفریند.

 اما نکته در این جاست که این "فرشته دوستی" پایان قرن پدیده ای یگانه و غریب می ماند؛ که به انتظارات و حسرت ها انسان معاصر از زمان گذشته باز می گردد؛ انسانی گمگشته در دنیای که در حال ترک آن است و دنیایی که هنوز نیآمده است: حسرت زمان گذشته ای که دنیایی معنوی سرشار از موجودات نورانی و منور بود؛ موجودات منزه و نیکو کار؛ حسرت دنیایی "جادویی" که مطلق بذر خود را در آن کاشته بود؛ انتظار چهره های شفاعت کننده که قادر به ارتقای روح باشند؛ به یاریش بشتابند؛ او را از سیاهی ها و تباهی های این دنیا راه گریزی باشند؛ در راه شناخت و معرفت رهنمونش باشند؛ در غیر این حالت از او شفاعت کنند. اغلب فرشتگان جای خدایی را گرفتند که مرده انگاشته می شود یا ناپیدا شده است؛ خدایی که تصویرش مخدوش است و به درستی نمی دانیم چیست و چه می کند.

 البته این رجعت و بازگشت فرشته به هیچ خدایی ؛ به هیچ سنت وحی ای ؛ رجوع نمی دهد؛ اغلب به گونه ای معرفی می شود که ارتباطی با مآخذ قرآنی یا توراتی ندارد؛ مگر شاید به کمک مد دهایی که قبالای یهودی و علوم خفیه می گیرد. از آن جایی که تجربه ی ملاقات با فرشته در درجه ی اول قرار می گیرد و اولی است؛ شکوفایی نوعی شمایل شناسی که اولویت را به تصویر یونانی- لاتن امردی برهنه یا پسرکی بالدار می دهد بر این رویکرد مهر تایید زده است. خلا ی عقیدتی و سر هم بندی کردن سنکرتیک (توحید نحله ها و مذاهب) که خاص و ویژه ِ نیو اج بود ؛ فرشته را چو سان شکلی منزه ؛ پوششی که قابلیت آن را داشته باشد تا تمنیات و کشش به سوی زندگی "دیگری" را در خود جای دهد نشان می داد . تنها وحی نیست که به این شکل مفهوم می بخشد؛ بلکه فرد است که آن را برای قامت خود می سازد. نتیجه ی آن هم ابهامی ترسناک است: هم خیال پردازی ها و اراده ی معطوف به قدرت می تواند روی شکل فرشته سان جای گیرد و هم تمنیات و خواسته های اصیل. گاهی فرشتگان به جای فرا زمینی ها یا "ابر ناشناخته ها " نشسته اند...

 می توان نیاز به دنیایی که در آن موجودات نورانی سکنی دارند را درک کرد؛ موجوداتی که نسبت به انسان توجه نشان می دهند؛ اما این نیاز روی دیگر و روی مثبت سکه ی تیرگی روح؛ تباهی است که ما را احاطه کرده است؛ دنیای معاصری که به صورتی مبهم از پایان فاجعه آمیزش در نگرانی بسر می بریم. اما طلب دنیایی آسمانی ؛ خواست نگهبانی و مراقبت معنوی؛ دستیابی به شناخت و معرفت حقیقی؛ به منظور احیای جنبه ای سنتی کافی نیست چه رسد به فرشته شناسی.

 پس زمان آن رسیده است تا از نو به بررسی سیمای فرشته سان بنشینیم و آن را در همان ساختار مذهبی قرار دهیم که به آن وابسته است؛ تا ذخایر معنوی و داوهای اندیشمندانه و  فکریش را روشن کنیم. آیا نباید سریعا جهان بینی دیگری را بر گزینیم؛ آن ضخامتی را که واقعیت دارد؛ پیچیدگی و رمز ورازش را به آن بازگردانیم؛ و پیوندی را که بین انسان و ربوبیت گسسته است مجددا گره بزنیم؟ هانری کربن (1903-1978) که هم فیلسوف بود؛هم شرق شناس؛ و هم متخصص حکمت اسلام ایرانی ؛ شخصی که به مناسبت صدمین سال ولاد تش این مجموعه به وی اهدا می شود؛ به شیوه ای استادانه راه را به ما نشان داده است. و مستمرا در اعلان آن سر سختی نشان داده است. توحید واقعی بدون فرشته شناسی؛ بدون اعلان ربوبیت الهی از طریق پیام های آسمانی؛ بدون تجلی خدا در بی شمار صور فرشتگان ممکن و میسور نیست. بر عکس؛ در زمینه ی انسان شناسانه؛ شناخت و معرفت واقعی معنوی بدون معراج روح و ملاقات با فرشته اش مقدور نیست. هم چنین باید بر نکته ای اساسی انگشت گذاشت: فرشته شناسی سه مذهب بزرگ توحیدی را در بر می گیرد؛ مکان ممتاز کاری فکری در خدمت شورای مذهبی-معنوی جهانی واقعی است. طبیعتا؛ در مورد مذهب یهودی؛ مسیحیت و اسلام ؛ فرشتگان جزو اولین مخلوقات به شمار می روند؛ بن و زیر بنای قابل درک دنیای روانی و محسوس؛ این دنیای قرشتگان تصویری از جهانی منظم با سلسله مراتب مشخص را ارایه می کند؛ دنیایی مرکب از درجات فراوان واقعیت؛ که هر یک با وضعیت های شناخت و معرفت منطبقند. چون هر فرشته ای آیینه ی ربوبیت است؛ تعریفی دارد؛ چه از نور الهی می گیرد و چه از آن پخش می کند. این دنیای سرشار از تعقل و هوشمندی از نزدیک و صمیمانه با کاینات و در نتیجه با ابنای بشری که به آن واگذار شده است پیوند دارد.

    فرشته که در دین یهودی و اسلام  شکل رفیع و والا مقام تجلی الهی است؛ تحت امر کلامی قرار دارد که در مسیحیت متجلی می شود. فرشته که مخبر رمز و راز وحی می باشد؛ گفتار مسیح را منتقل کرده و به خدمتش کمر می بندد. موجود سماوی که از خدا تغذ یه می کند و نمونه ی منحصر به فرد زندگی معنوی است؛ کانال و مجرایی جهت مدح و ستایش به شمار می رود الگویی است که انسان های شیفته ی زندگی اشراقی باید از آن سرمشق بگیرند. فرشته؛ آموزنده؛ هادی؛ مفسر بینش های معنوی است؛ حافظ و نگهبان و خادم روحی است که در نبرد هر روزه اش علیه خصم به حمایت از آن بر می خیزد؛ و در پایان ماموریت می داند که باید در حضور خدا غیبت را بر گزیند.

 با این وصف؛ موجودات شفیع در تیول سنن توحیدی نیست. از دیدی تاریخی؛ گرچه فرشته در اصل و پس از بسط یافتن؛ چهره ای سامی به شمار می رود؛ نباید نسبت به این امر شک کرد که تحت تاثیر و نفوذ سنن هند و اروپایی؛ پارسی و به ویژه هلنی قرار نداشته است. در زمینه ی ماورا الطبیعی می توان دست به پیش روی زد: اگر مطلق به سیما های شفاعت کننده ی بی شمار متجلی می شود؛ این سیما ها ضرورتا در همه جا حاضرند؛ با اشکال و نام های متفاوت و گونه گون ؛ حال فرقی نمی کند فرد در کدامین کهکشان معنوی قرار داشته باشد که تعریفی از ماهیت ؛ شخصیت و کارکردشان ارایه می کند. پس سخن گفتن از سنت شرقی حق ماست و می توانیم بررسی ربوبیت بودایی را نیز از جنبه ی تطبیق و مقایسه ای کاملا بهبود بخشنده  در آن جای دهیم.

 رویاروی بنیاد گرایان تنگ نظر و نومعنویتی که ما را احاطه کرده است؛ ضرورت دارد دست به کاری مفید بزنیم و از سرچشمه ی سنن بزرگ بنوشیم و با نشان دادن اهمیت موجودات شفاهت کننده  و باروری نمادینشان راهی جهت مذهبی معنوی جهانشمول بگشاییم؛ پیوند ناگزیر بین سنت و وحی ؛ بین درجات معرفت و شناخت؛ بیت درجات و سطوح واقعیت و تجلی الهی  احیا کنیم.

  مد یریت

 

ایمان و اعتقاد هانری کربن

"خاک- فرشته – زن"

ژان مونسولون

 

Jean Moncelon, La foi de Henry Corbin « Terre Anges Femme

 

ایمان هانری کربن؛ ایمان عارفی است که از نطر او عرفان "شناخت و معرفتی در جهت رستگاری به وسیله ی نفس فردی است".

 این ایمان "خاک – فرشته – زن " است ؛ او این جمله را به تاریخ 24 آوریل سال 1932 در کنار دریاچه ای در داله کاردی نگاشت.

" تمامی این چیز ها یک چیز است که آن را می پرستم و آن در این جنگل نهفته است. غروب بر فراز دریاچه؛ خبر من. کوهستان: خطی. گوش فرا ده! چیزی حادث خواهد شد ؛ بلی. انتظار عظیم است".

 خاکی که از آن سخن می رود ؛ خاک ایمان هانری کربن ؛ خاک سماوی است ؛ "دنیایی بینابینی" بین آسمان و دنیای زمینی است.

این خاک دنیای فرشته است.

 

فرشته

 

روز درگذشت هانری کربن؛ میرچیا الیاده در دفتر خاطراتش در تاریخ 7 اکتبر 1978 نوشت: "هانری زجر نکشید. با صفا و آرامش مرد؛ چه مطمین بود که فرشته ی نگهبانش او را انتظار می کشد".

 البته در مورد ماهیت این "فرشته ی نگهبان" باید به توافق رسید ؛ فرشته ای که به دید هانری کربن "فرشته ی روح تجسد یافته" است ؛ و در این شرایط مرگش؛ دقیقا "چهره ی آسمانی است که در پگاه ابد یتش به رویارویی روح می آید". در جای دیگری از فره ورتی ها خواهد گفت؛ چو سان "فرشته ی نگهبان" . و می افزاید؛ البته همواره "مشروط بر آن که فرشته ی نگهبان را به عنوان قطبی آسمانی؛ من سماوی موجودی تلقی کنیم که کلیتش دو قطبی است ؛ یک دو واحدی را تشکیل می د هد ؛ یعنی شکلی زمینی و شکلی آسمانی که مابه ازای والای آن است".

 صفحات قابل تحسینی را که به سیمای داینا "فرشته ی قیم" اختصاص داده است و ملاقات پس از مرگش با روح بشری می شناسیم:

 در پاسخ به روح بهت زده و سرگشته که می پرسد "تو کیستی؟" دختر جوانی که در ورودی پل چینوت به جلو گام بر می دارد و زیباییش از هر زیبایی که هرگز در دنیای خاکی دیده شده پر جلوه و تلولو تر است ؛ دخترک پاسخ می دهد: "من داینای تو می باشم"؛ این بدان معنی است که : من همان ایمانی هستم که تو به آن باور داری ؛ ایمانی که الهام بخش تو بود؛ ایمانی که برایش پاسخ دادی و هادی و رهنمون تو بود؛ ایمانی که به تو قوت قلب می داد و اینک در موردت به داوری می نشیند؛ زیرا من همان تصویری هستم که به محض تولد وجودت به خود پیشنهاد کردی و بالاخره تصویری هستم که خود خواسته بودی ("زیبا بودم؛ تو مرا زیبا تر کردی").

 این خطوط به گونه ای از پیش؛ آخرین بینشی بود که هانری کربن در لحظه ای که تجلی زمینی را ترک کرد توصیف می کند.

 پس داینا؛ فرشته ی ایمان هانری کربن است ؛ و به این عنوان "که ذهنیتی آسمانی" هر موجود بشری است؛ هم چون راز هانری کربن جلوه می کند؛ چنان که خود در مورد ابن عربی می گوید: "هر آن چه موجود بشری در تجربه ی تصوف به آن می رسد؛ "قطب سماوی" وجودش است؛ یعنی شخصی که در اوست و به وسیله ی اوست؛ موجود الهی از مبدآ کلیه ی مبدآ ها که در دنیای رمز و راز ها به نفس خود متجلی شده است؛ و به این شکل به خود شناسانده شده است که شکلی نیز هست که خود را در او می شناسد. ذهنیت و فکر یا بهتر بگوییم "فرشته" شخصی اوست که من حاضرش چیزی جز قطب خاکی نیست.

 

فرشته ی نگهبان دروازه ها و هفت اقامتگاه

فردریک تریستان

 

Frédérick Tristan, l’Ange gardien des sept portes et les sept demeures

 

 متنی که  در پی خواهد آمد رونویس شده از ضبط کنفرانسی  است که نویسنده ی آن به هنگام گردهایی محفل اروپایی هنر قدسی در مورد فرشته ایراد کرد؛ این کنفرانس در پونت آموسون به سال 1981 جریان داشت. ما خصلت سخنرانی گونه ی آن را حفظ کردیم.

 

گزارشی را که در این جا ارایه می کنم به موضوعی گسترده مربوط است . پس به این بسنده خواهم کرد که از دیگاه سنت یهودی به آن بنگرم؛ از این هم محدود تر یعنی از دیگاه زوهر و رساله ی اقامتگاه ها؛ اگر چه فرشته ی نگهبان دروازه ها و مقوله ی هفت اقامتگاه به هر سه سنت ابراهیمی تعلق دارد. در آغاز تلاشم را اندکی زیاده معطوف به این نکته می کنم تا به خوبی مقوله ی "هفت اقامتگاه" را توضیح دهم و تعریفی برای آن ارایه کنم ؛ چه در اینجا اقامتگاه و فرشته در پیوندی تنگاتنگ قرار دارند.

 اولین روشنایی که مابقی مشروط به آن است عبارت است از: پیدایش و آفرینش؛ که همگان می دانند که در شش مرحله به اضافه ی یک مرحله  صورت می گیرد: شش روز آفرینش عملی و یک روز استراحت؛ شباط. بین برشیت؛ "در آغاز" و شباط؛ هر آن چه را خدا (الوهیم) می آفریند؛ تکثر و تفرق موجودات و اشیا نیست (نور؛ کاینات؛ خاک؛ گیاهان؛ ستارگان؛ ماهیان؛ پرندگان؛ حیوانات زمینی؛ انسان) که نشانه ای از کمیت ؛ در نتیجه ناهمگونی و چیز دیگر است؛ بلکه بر عکس یک مجموعه ی واحد نظم یافته است که کیفیت عناصر آن را تشکیل می دهد. به بیان دیگر ؛ نور؛ کاینات؛ خاک؛ گیاهان؛ ستارگان؛ ماهیان؛ حیوانات خاکی و تا انسان؛ در این شروع ؛ فردیت هایی متمایز به شمار نمی روند که در کنار یکدیگر قرار گرفته باشند؛ بلکه انسجامی تماما یگانه و واحد ند؛ ارقام تولید کننده ی مقادیر و کمیت نیستند بلکه اعداد و شمارگان معنی دار کیفیتند. و هم چنین هفت روز؛ ارقام تولید کننده کمیت نیست بلکه اعداد و شمارگان معنی دار کیفیت است. بدین معنی است که انسان (انسان یگانه و واحد بریاح؛ آفرینش) مرکب از هفت عنصر است که اولین آن زیر نشانه ی نور قرار گرفته است و آخرین آن زیر نشانه ی شباط. این امر با ترجمه ی فصیح زبان عبری به دقت تعیین شده است: "عصر بود؛ صبح بود؛ روز یک (و نه" روز اول بود")؛ "عصر بود؛ روز ششم" (جهت نشان دادن ایست و توقف قبل از شباط).

 در این جا باید یگانگی مطلق پیدایش را ملاحظه کرد؛ خدا آفرینش را یک کرد؛ چیزی که البته مبنای توحید بدان گونه که در این جا از آن سخن می رود است: یک خدا؛ یک آفرینش. شش و یک روز مبین توالی آفرینش نیست؛ بلکه تنها یک آفرینش است که عدد هفت نشانه ی آن و به نوعی هویت آن به شمار می رود. و چرا هفت؟ رساله ی کاخ ها ؛ رساله ی هخالوت؛ پاسخ می دهد: " زیرا که خدای متجلی ده است؛ سه راز اوست؛ هفت آفرینشش در سلسله مراتب می باشد". آفرینش در هفت روز به معنی این است که واحد آفریننده و خلاق و واحد آفریده شده و مخلوق گرچه شدیدا "همان" می ماند و بدون این که به ثنویت فروغلطد به نوعی عدد سه را ساخته است (واحد آفریننده) و هفت (واحد آفریده شده و مخلوق). هفت گردشگاه؛ هفت آسمان است؛ هفت کاخ در بطن واحد اساسی؛ و بالاخره تکرار کنیم تا همه متوجه شوند؛ هفت مرحله ی سلسله مراتبی در بطن واحد و همان است.

 به این هفت آسمان هفت فرشته ی مقرب نگهبان کاخ ها و دروازه ها مرتبت است و با آن تطبیق می کند. 

 

فرشتگان در دنیای ایماژینال و قابل تخیل مسیحی و قرون وسطایی

فیلیپ فور

Philippe Faure, les Anges dans le monde imaginal chrétien et médiéval

 

 درست چهل سال پیش؛ هانری کربن در طی مقاله ای که هنوز هم معروفیت دارد جمله ی لاتن موندوس ایماژینالیس (دنیای تخیلی) را به کار برد که مانیفست و بیانیه ای واقعی در سمت و سوی رویکردی تازه به ادبیات بینشگر اسلام ایرانی و هرمنوتیکی یله و رها شده از مقولات و قالب های ذهنی اندیشه ی نوین بود. قصد کربن نشان دادن دنیایی؛ شیوه ای از بودن؛ نوعی معرفت و شناخت بود. بین حواس خارجی و عقل ؛"تخیل فعال" به عنوان قابلیتی از شناخت درک می شد ؛ که بنیانگذار معرفت و شناختی قیاسی دفیق به شمار می رود؛ که قادر است وضعیت های داخلی را قلب ماهیت دهد و تصاویر معنوی منبعث از دنیای قابل تفکر را در سطح روح بازتاب بخشد.  پس "دنیای ایماژینال" این "مکانی " است که جایگاهش را نمی توان مشخص کرد ؛ گویی در آیینه ی روح معلق است؛ مکان تجلی تصاویر است ؛ در آن کالبد ها ظریف و لطیف می شود؛ کهن الگو ها در آن جا شکل می گیرد؛ و در آن وضعیت های معنوی بعدی فضایی به خود می گیرد. حکایات و قصه های روشن بینی و بینشگری و آموزنده معنوی که سهروردی تالیف کرده است به کربن الگویی به صورت نمونه ای از جغرافیای معنوی اسلام ایرانی ارایه کرد.

 تا آن جا که ما اطلاع داریم؛ جمله ی "دنیای ایماژینال" هیچگاه در مورد متون بینشگرانه ی قرون وسطایی به کار نرفته است. کربن نیز به غور و بررسی در مورد اسناد معنوی غربی پرداخت؛ اسنادی هم چون ادبیات مرتبط با گرآل یا حکمت الهی سویدنبورگ؛ ادبیاتی که هم چون کار هایی که در دنیای مسلمان به انجام رسانده بود؛ به تحقیق و تفحص روی آثار مهمی می پرداخت که به عنوان رفض و انحراف دینی تلقی می شدند. اما به نظر ما آن واقعیتی که از ورای "دنیای ایماژینال" مد نظر و مطمح نظر است؛ بیشتر شامل سرچشمه های مبتنی بر سنت حنیف مسیحی هم می شود؛ این امر هم در مورد قصه های بینشگری صادق است و هم در مورد متونی که به شرح حال قد یسان می پردازد. اما این مطلب واقعیت دارد که معرفت و شتاخت بینش گری در غرب مسیحی کمتر از دنیای اسلام زیر پوشش نظریه پردازی و تیوری سا زی رفته است؛ و بینش های قرون وسطایی در چارچوب مذهبی قرار دارند که با دقت تعیین شده است. در این جا ادعا نداریم که دو نقطه نظر را به یکدیگر نزدیک می کنیم؛ یا انطباق هایی بین دنیای بینشگر مسیحی و اسلامی می یابیم ؛ یا این که این نکته را نشان دهیم که نظریه ی شناخت و وضعیت ایماژ و تصویر معنوی در هر دو فرهنگ یکی است. در بالا دست این سوآلات ؛ مسآله تنها بر سر نشان دادن این نکته است که در بطن مذهب مسیحی قرون وسطایی ؛ و علی الخصوص و به ویژه  رهبانیت ؛ اگر بتوان چنین چیزی را گفت؛ دنیایی از تصاویر معنوی توانست رشد کند که رمز واژه های خود؛ کارکردها؛ منطق خاص خود را دارد؛ دنیایی که در آن فرشتگان فعال مایشآ و حاملین شناختی عرفانی اند.

 

فرشتگان در اسلام

پیر لوری

Pierre Lory, les anges dans le monde de l’Islam

        

         مسآیلی که به فرشتگان مربوط می شود؛ اغلب در بین مجموعه ی مباحثات و تفکراتی که به مذهب مربوط می شود؛ به صورتی حاشیه ای جلوه می کند؛ بی ارزش و گاهی هم مسخره. سخن راندن از "جنسیت فرشتگان" به معنی قرو رقتن در مباحثاتی است که داوی واقعی بر آن متصور نیست؛ و ذهن و اندیشه را از جنبه های عمیق تفسیر ؛ ماورای طبیعی یا اخلاق دور می کند. اما به نظر ما چنین نیست. اثر تعیین کننده ی هانری کربن در این جاست تا نشان دهد و ثابت کند که فرشته شناسی بر عکس؛ در عمق مسآله ی توحید قرار دارد. در این جا قصد داریم تفکراتی چند را در زمینه ی بسط یافتن اندشه ی اسلام کلاسیک ارایه کنیم؛ و این نکته را بنمایانیم که از چه رو فرشتگان به رغم حزم و سر پوشیشان؛ جزیی اساسی از چرخ دنده های معراج سماوات  به سوی خداوند گارند؛ که آخرین کلام در آفرینش است.

 اگر از متون مبنا و پایه ی سنت اسلامی یعنی قرآن حرکت کنیم؛ روایت های که به محمد ؛ یارانش و اولین نسل از اندیشمندان نسبت داده شده است؛ از همان آغاز در جهان؛ حضور سه جامعه ی  متشکل از موجودات آگاه را می یابیم:

 انسان ها؛ جزو بخشی هستند که به نظر ما بهتر شناخته شده اند – تنها به نظر ما؛ چون ماهیت و نقشش حتی برای خود ابنای بشر چون راز باقی می ماند. به نظر می رسد که ما موریت یگانه و غریبی به آدم و بازماندگانش محول شده است. اینان به عنوان خلیفه ی خدا در روی زمین به وجود آمده اند؛ از این روی فرشتگان بر آنان تعظیمی ستایش آمیز کرده اند؛ و هم چنین انسان مسوول بار "امانتی" مرموز است که مقدار آن را متن مشخص نکرده است: "ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم: آنها از قبول سر باز زدند و بیم ناتوانی در برابر مسوولیت داشتند؛ اما انسان آن را پذیرفت اگر چه اکثریت این نوع مخلوق به خود ستمگر و نادان هستند و قدر مقام نعمت جز توسط اقلیت یعنی مومنان دانسته نیست" (قرآن الاحزاب؛ 72). بدین ترتیب؛ خصلت ضعیف و آماده ی تن دادن به گناه  که انسان را هم از فرشتگان و هم از بهایم جدا می سازد به مثابه همبستگی یا مابه ازای معراج  بخشی عظیم از نیت مخلوقات آنان ظاهر می شود و جلوه می کند. این نادانی اساسی است ؛ این بخش سایه ای که  در ماهیت بشری نهفته است انسان را قادر می سازد ماموریتش را در دنیای خاکی متراکم ؛ سنگین و تیره به انجام برساند.

 اجنه چند بار در قرآن ذکرشان رفته است . اینان موجوداتی با کالبد لطیف ؛ اما به وضوح متمایز از فرشتگان هستند چه نه از نور چون فرشتگان که از آتشند ( قرآن؛ حجر؛ 27)؛ و در زمین و نه در آسمان سکنی دارند. در واقع شرایط و وضعیتشان نزدیک به وضعیت ابنای بشر است؛ چون؛ همانند بشر زاییده می شوند ؛ می میرند و تولید مثل می کنند. چون آنان باید از خدا فرمان ببرند؛ قادرند از فرمان سرپیچی کنند و خدا را باور نداشته باشند؛ و در سرانجام بهشت یا دوزخ نصیبشان خواهد شد. معذلک نقششان در اقتصاد رستگاری انسان ها نقشی حاشیه ای است. اجنه ی یاغی و نافرمان (که گاهی به ابلیس و شیاطین تعبیر می شوند) گاهی با خدماتی که می توانند ارایه کنند برخی انسان ها- نظیر جادوگران و پیشگویان- را وسوسه می کنند. به هیچ روی نمی توانند به یاری ابنای بشر بیآیند؛ نه از نظر معنوی نه از نظر مادی ؛ و این امر حتی برای اجنه ی پرهیزگار و مومن نیز صادق است. بر عکس آن بیشتر واقعیت دارد؛ چون از تمامی اجنه خواسته می شود تا پیام الهی را که پیغمبران توحیدی _و به ویژه محمد که در قرآن نامش ذکر شده است (اجنه؛ 1تا 17) بیان و اعلام داسته اند شنیده و به کار بندند. سومین طیقه ی موجودات آگاه فرشتگان هستند. نقش کلی فرشتگان در مذهب اسلام نسبت به مابقی خلقت و آفرینش نسبتا جنبه ی خارق اجماع  و متناقض نما دارد. جزمیت خبر از وجودشان می دهد. البته قرآن چندین بار خبر از حضور و فعالیتشان می دهد. اما از سوی دیگر؛ این نقشی که اینان ایفا می کنند به نطر نسبتا خنثی و زایل شده می آید. ظاهرا نقشی مجریانی ساده است. با این وجود؛ تحلیلی دقیق تر و نزدیک تر به ما اجازه می دهد آن چه را در پس چهره  و سیمای چند گانه و چند شکل تجلی فرشتگان پنهان شده  و نهفته  است تمییز دهیم.